فالگوش ۴ ؛ اندر احوالات بهداری روستای طلحه و سرگردانی بیماران
دیارمهر| فالگوش ۴ : چندی پیش مطلبی در دیار مهر خواندم که مرکز بهداشت یکی از شهرهای بخش، شیر سرویس بهداشتی اش خراب است ، تلفنش هم قطع است و پریز کولرش هم انگار ایراد داشت. (آن مطلب را اینجا بخوانید) گذشت تا اینکه بابت بیماری کلیه ام ،گذارم به مرکز جامع سلامت طلحه افتاد […]
دیارمهر| فالگوش ۴ :
چندی پیش مطلبی در دیار مهر خواندم که مرکز بهداشت یکی از شهرهای بخش، شیر سرویس بهداشتی اش خراب است ، تلفنش هم قطع است و پریز کولرش هم انگار ایراد داشت. (آن مطلب را اینجا بخوانید)
گذشت تا اینکه بابت بیماری کلیه ام ،گذارم به مرکز جامع سلامت طلحه افتاد ، نا خودآگاه به یاد آن مطلب افتادم .
کنجکاو شدم ببینم چه ایرادی می توانم بیابم ، همه پریزها مرتب بودند ، سرویس ها تمیز و تلفن هم بدون ایراد ، تازه وای فای هم داشت و در هر اتاق یک رایانه بود که معلوم بود اینجا خیلی پیشرفته است ، یکی از همراهانم گفت ، تازه چند وقت پیش دستگاه احیا قلبی و کیت دندانپزشکی هم برای اینجا خریداری شده و نصب کرده اند. آمبولانس هم که قبلا در مرکز مستقر بوده و تازه دارند جلوی مرکز اورژانس جاده ای هم احداث می کنند.
همه چیز به نظر عالی می آمد ، داشتم در دلم به مسئولین بهداشت و ایضا دهیار و شورا آفرین می گفتم که رسیدم کنار باجه ی نوبت گیری، سرم را از سوراخ شیشه داخل کردم و گفتم ، سلام یک نوبت میخواستم برای …. .
مسئول مربوطه قبل از اینکه جمله ام تمام شود ، حرفم را قطع کرد و گفت : دکتر نیست
گفتم یعنی مرخصی اند ، لابد فردا می آیند دیگر .
گفت نه اصلا دکتر نداریم
گفتم حالا که تا اینجا آمده ام لااقل دندان هایم را معاینه کنم ، گفتم دندان …
گفت : نداریم
گفتم یعنی فقط شما اینجایید که بیمار را با آمبولانس به بیمارستان منتقل کنید ، گفت آمبولانس هم راننده ندارد.
زیر لب ( خطاب به نویسنده مطلبی که اول به آن اشاره کردم) گفتم ، بابا کاش ما هم نه تلفن داشتیم ، نه برق، نه ….
اینجا که همه چیزش مهیا است کلا تعطیل است . شما هم ببندید بروید خانه …
و در حالی که لبم را از شدت عصبانیت می گزیدم و درد کلیه هایم را فراموش کرده بودم به داروخانه رفتم و گفتم ، یک ورق قرص اعصاب لطفاً
مسئول مهربان داروخانه با لبخندی گفت : فروش بدون نسخه ی پزشک ممنوع است.
من هم رفتم که یا بمیرم یا پناه به آبادی دیگری ببرم
سلام
ما همینم نداریم😉