نوشته های تازه
درختی برای زندگی

فرشته ی کارآفرینِ زنان روستا+عکس

این اصل را همیشه به یاد داشته باش؛ ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی‌شنوند. این را فرشته رحیمی می‌گوید؛ وقتی می‌خواهد به اولین روزها برگردد، اولین روزهایی که می‌خواست  کارش را شروع کند، اولین روزهایی که سعی می‌کرد متفاوت ببیند، عمیق تماشا کند، بیندیشد و دنبال راه حل باشد. او میان نخلستان‌های […]

اشتراک گذاری
29 اردیبهشت 1401
نویسنده : مرضیه جهاندیده
منبع : فارس

این اصل را همیشه به یاد داشته باش؛ ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی‌شنوند. این را فرشته رحیمی می‌گوید؛ وقتی می‌خواهد به اولین روزها برگردد، اولین روزهایی که می‌خواست  کارش را شروع کند، اولین روزهایی که سعی می‌کرد متفاوت ببیند، عمیق تماشا کند، بیندیشد و دنبال راه حل باشد.

او میان نخلستان‌های جنوب در روستای طلحه متولد شد و رشد کرده بود. کودکی‌اش را لابلای همین نخل‌ها گذرانده و حالا که بزرگ شده بود، به این فکر می٬کرد که گویا همسایگان نخلستان دیگر قدرت نخل‌ها را فراموش کرده‌اند، یادشان نمی‌آید که روزی از تک تک شاخ و برگ و ریشه و ساقه و حتی هسته خرما استفاده می‌کرده اند و نخل یار همیشه همراهشان در گوشه گوشه زندگی‌شان بوده است. با خودش فکر می‌کرد که چطور می‌تواند حضور نخل را یک بار دیگر در زندگی نخل نشینان پر رنگ کند.

عمه‌هایش در حد رفع احتیاج چیزهایی با برگ نخل می‌بافتند؛ زنبیلی برای حمل خرما، سفره‌ای برای خوردن غذا یا پاک کردن سبزی، فرشینه‌ای برای برداشت خرما و… فرشته از ایده سفره حصیری خیلی خوشش آمده بود. معلم بود و بارها و بارها با دانش آموزانش درباره راه‌های حفاظت از محیط زیست و به حداقل رساندن استفاده از پلاستیک در زندگی روزمره صحبت کرده بود. این سفره حصیری که قابل شستشو هم بود به نظرش کمک خوبی به حذف سفره‌های پلاستیکی بود که اتفاقا حجم بالایی هم در مصارف خانگی داشتند.

همین شد که به عمه گفت برایش یک سفره و سبد خرید حصیری ببافد. سفره و سبد را با خود به کلاس برد و به بچه‌ها نشان داد که چطور می‌توان با استفاده از برگ‌های نخل که درخت غالب استان بوشهر است، در مصرف پلاستیک صرفه‌جویی کرد و با محیط زیست هم مهربان‌تر بود.

همکارانِ مدرسه سفره و سبد را که دیدند خوششان آمد و از خانم رحیمی خواستند، سری بعد که به روستا رفت  برایشان بیاورد. او با خودش فکر کرد که با رنگ کردن برگ‌های درخت نخل و طرح دادن با آنها می‌تواند نمونه‌های جذاب‌تری تولید کند که با زندگی مدرن امروزه هم همخوانی بیشتری داشته باشد؛ همین شروع داستان کارآفرینی‌اش شد.

تعطیلات آخر هفته که به روستا رفت، مقداری رنگ‌های مختلف مخصوص با خودش برد و به عمه هایش گفت دست به کار شوند، برگ ها را رنگ کنند و سفره‌ها و سبدهای بیشتری ببافند. عمه‌ها نپذیرفتند چون معتقد بودند دیگر کسی پولی بابت این بافته‌های قدیمی از کار افتاده نمی‌دهد.

خانم رحیمی باید آنها را متقاعد می کرد که “هر کسی کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش” . اتفاقا انسان امروزی بیش از هر زمان دیگری دنبال برگشت به آرامش گذشته هاست. از اطرافیان و ساکنان روستا دنبال بافنده‌های قدیمی را گرفت. بانوان کهنسالی که در جوانیشان با برگ‌های درخت نخل چیزهای زیادی بافته بودند. چیزهایی که به درد زندگی روستایی و کشاورزی‌شان می‌خورد.

زنانی که هرگز طعم استراحت و بیکاری را نچشیده بودند یا در مزارع، نخلستان و کشتزارها مشغول کشاورزی بودند، یا در صحرا دام‌هایشان را به چرا می‌بردند یا در منزل مشغول پخت و پز و شستن لباس‌ها و بافتن زنبیلی، فرشینه‌ای یا سبدی بودند. اما زمان که گذشت و محصولات پلاستیکی هر چه بیشتر وارد زندگی‌هایشان شد، کم کم مصرف محصولاتی که با برگ نخل می‌بافتند هم آنقدر کم شد که دیگر تقریبا حذف شدند.

حالا فرشته می‌خواست فرشته نجات این هنر سنتی و فراموش شده باشد. بافنده‌های قدیمی را یکی یکی پیدا می‌کرد.با آنها صحبت می‌کرد و قانع‌شان می‌کرد که اگر ببافند مشتری برای هنرشان هست. این هنر، هم می‌توانست به اقتصاد خانواده کمک کند و هم حس ارزشمندی و رضایت از خود را در میان زنان کهنسالی زنده کند که احساس می‌کردند دیگر در چرخه اقتصاد خانواده نقشی ندارند و فقط مصرف کننده هستند؛ ضمن اینکه بافت حصیر بار دیگر خاطرات جوانی و آن روزها که در اوج فعالیت و شادابی و جوانی بودند را نیز  برایشان زنده می‌کرد.

فرشته رحیمی مسؤولیت سنگینی به عهده گرفته بود. باید یکی از صنایع دستی فراموش شده را احیا می‌کرد، محصولات را به عموم مردم معرفی می‌کرد، آنها را قانع می‌کرد که به جای استفاده از موارد مشابه کارخانه‌ای و صنعتی از این محصولات که هنر دست زنان روستایی بود، در زندگی روزمره شان استفاده کنند، باید برای این صنعت دستی و بومی استان بوشهر مشتریانی در سراسر کشور پیدا می‌کرد. او باید محتوا می‌ساخت و با طراحی و ایده پردازی‌های جذاب و مخاطب پسند صنعت حصیربافی با برگ درخت نخل را به همه معرفی کند.

او تنها بود، برای شروع کارش فقط یک گوشی تلفن همراه داشت. از بستر شبکه‌های اجتماعی به خصوص اینستاگرام برای اطلاع رسانی استفاده کرد و با تولید محتواهای جذاب، عکس و فیلم و کلیپ کم کم هنر حصیربافی را به مخاطبانش معرفی کرد.

گوشه گوشه نخلستان، برگ‌های مناسب حصیر بافی، مراحل رنگرزی، طریقه بافت و محصول نهایی را با ظرافت و دقت خاصی برای مخاطبانش به تصویر کشید، آنچنان که مخاطبی که در تهران یا اصفهان و تبریز بود حس می‌کرد همراه با فرشته رحیمی در حال قدم زدن در نخلستان‌ها و کوچه پس کوچه‌های روستای طلحه در شهرستان دشتستان است.

فعالیت‌های فرشته شوق و هیجان را در زنان روستا زنده کرد. آنها را به خودباوری رساند.بار دیگر حصیربافی در منطقه  بوشکان از توابع شهرستان دشتستان استان بوشهر رونق گرفت. زنان و دختران جوان تر تمایل به یادگیری این هنر سنتی پیدا کردند و وقتی مادر بزرگ‌هایشان مشغول بافتن بودند، با اشتیاق کسب هنر می‌کردند. فرشته مدام در حال نوآوری و ابداع بود. می خواست تا آنجا که می‌تواند حصیربافی را با دنیای مدرن پیوند بزند، انواع سفره های حصیری، جابرنجی، ظرف های آجیل خوری، ست های مخصوص سفره هفت سین و یلدا، میز مخصوص، کیف و کلاه‌های حصیری و… را طراحی و در اختیار بافنده‌ها قرار می‌داد تا تولید کنند و به دست مشتریانی در اقصی نقاط کشور و حتی جهان برساند.

حالا فرشته رحیمی مادر دو فرزند یکی هفت ساله و دیگری شش ماهه با تمام توان همچنان مشغول ادامه رسالتی است که بر خود واجب می‌داند. وقتی نوزادش را باردار بود به جای استراحت، خانه به خانه بافنده‌هایش را می‌رفت، مواد اولیه در اختیارشان قرار می‌داد، محصولاتشان را می‌خرید و درون ماشین سواری کوچکشان جاسازی می‌کرد‌.یکی از دو اتاق خواب منزلشان همیشه پر از هنر دست زنان روستاست. با حوصله از محصولات چه در فضای باز روستا چه در خانه عکاسی می‌کند، محتوا برایشان تولید می‌کند و در صفحه اینستاگرامش به مخاطبان معرفی می‌کند. سفارشات را ثبت می‌کند. محصول درخواستی را در خانه با کمک همسرش بسته بندی می‌کند، آدرس پستی را روی بسته می‌نویسد و همسرش بسته‌ها را به اداره پست می برد.

مگر می‌شود از این حجم کار خسته نشد! تدریس، خانه داری، مراقبت از نوزاد و یک فرزند دانش آموز دیگر، تولید محتوا و جواب دادن به تک تک سوالات و پیام‌ها، ارتباط با بافنده ها و… همه و همه او را عمیقا خسته می‌کند اما هیچ گاه، ذره ای در راهی که قدم گذاشته، پشیمان نمی‌شود.

هدف‌های بزرگتری در سر دارد. امیدوار است که با حمایت مسؤولین بتواند کارگاه بزرگی در منطقه بوشکان تاسیس کند و از پتانسیل تمام بافنده های استان بوشهر برای رونق به این هنر ملی و سنتی بهره ببرد و دست سازه‌های زنان روستا را به تمام نقاط دنیا صادر کند. کلاس‌های آموزشی پیشرفته برپا کند و به صورت رایگان به تمام زنان و دختران جوان حصیربافی را بیاموزد. او آرزو دارد بار دیگر قدرت نخلستان را در زندگی نخلستان نشینان زنده کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *