نوشته های تازه

عاشقانه ای برای دست سبز غلامرضا یوسفی زاده

غلامرضا یوسفی زاده اهل روستای فاریاب دشتستان که در سن ۱۵ سالگی یکی از دست هایش را در جبهه های جنگ (عملیات بدر ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ ) از دست داد.   دیارمهر/نوذر فولادی:   لبریز از پانزده سالگی ات ،یک نیمه از قلبم را برای تو می دهم. برای تو که یک دستت را برای […]

اشتراک گذاری
05 مهر 1399

غلامرضا یوسفی زاده اهل روستای فاریاب دشتستان که در سن ۱۵ سالگی یکی از دست هایش را در جبهه های جنگ (عملیات بدر ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ ) از دست داد.

 

دیارمهر/نوذر فولادی:

 

لبریز از پانزده سالگی ات ،یک نیمه از قلبم را برای تو می دهم.

برای تو که یک دستت را برای من «داده ای»

امروز لبریزاز پانزده سالگی ات، حرفهای عاشقانه می زنم و فکر می کنم که عاشق تو هستم. عاشق مرام تو هستم.

امروز در انحصار دستانت نه ببخشید «دستت» خودم را در می یابم امروز در کهن ترین احساسهای زلال ،چیزهای جدید تجربه می کنم.

 

امروز می دانم که تو با یک دست نیز می توانی مرا گرم در آغوش بگیری تا بوی پرنده بگیرم تا بوی پرواز بگیرم .

ای یادگار بشکوه عشق! دستان تو بلندی باشکوهی دارند . دستانی که یک دست بیشتر نیست و هنوز می تواند برای ما کار کند.

 

دست تو همیشه پا به راه بوده است. دویده است، مأمن خوبی بوده است، دست تو طعم خوبی ها را تقسیم کرده است.

دست تو کنار آن کسی که یک پا بیشتر نداشت تکیه گاهی مطمئن برای دیگران بوده است.

دست تو برای جدال عشق آفریده شده است و هرگزدرگیر جدال زندگی نبوده است .

 

و راست و درست هست که بنویسم دست تو یک دست کوچک نیست. دستی که بعد از جنگ نیز به زندگی خودش بر نگشت . بعد از جنگ به خانه برنگشت . دست تو هرگز به خانه بر نگشت و این بلندترین معنای عشق می تواند باشد.

 

هرگز در کلامت، در دستت، تکه ای از دردهای خودت نبوده است. دردهای دیگران در تو، در رگهای تو، در فهمیدنهای تو جاری بوده است. واقعیت زلال تو همین چند کلمه بوده است.

 

امروز با همان یک نیمه ی قلبم سراغت را گرفته ام . نیمه ای که می تواند نیمه ای از زمین باشد و می تواند نیمه ی آسمانی تو را در خویش بریزد .

 

حالا که می نویسم دوستت دارم این حرف نیمه ی قلب من نیست، حرف یک نیمه ی زمین است .

در میان من سرزمینی است که خانه ی توست . امروز از راههای نیامده ،آمده ام تا به تو برسم.

و می دانم کلماتی که برای تو صف می کشند و سطرهایی که با شور تو نوشته می شوند، ترمیم کننده هستند پیوند دهنده هستند.

 

امروز دانستم که احساس تو هرگز تمام نمی شود . احساس تو مثل دست تو تمام شدنی نیست.

احساس تو نمی میرد. احساس تو در برابر عشق سپاسگزار است و خوب می دانم که مقیاس تو در عشق حساب شدنی نیست.

 

امروز می دانم که واقعا زندگی در کنار احساس تو ارزشمند است . این زندگی که از جنگ جان به در برده است .

این زندگی که حاصل دست توست . این زندگی که مبتنی بر همان دستی است که به خانه برنگشت. اما تو خودت عاشقِ عاشق ،برگشتی تا نقطه ی عطفی در زندگی ما باشی.

 

و چقدر خوب است که شبیه بعضی ها نشده ای، شبیه خودت باقی مانده ای شبیه خودت در کنار ما مانده ای و من می دانم که باقی مانده ی عشق یعنی تو  یعنی دست تو .آنجا که خیلی ها به دنبال حاصل قسمت هستند.

 

مهرماه ۹۹

 

 

 

دیدگاه‌ها بسته شده‌اند.