سلام بر محرم (عبدالخالق اسدی)
آقای من سلام! دوباره روزها گذشتند و گذار دل های ما به محرم تو افتاد، محرمی که می آید تا سر در خانه هایمان ، گوشه کنار خیابان ها و کوچه هایمان ، لباس تن مان ، همه سیاهپوش غم کند. تو و نام قشنگت در لحظه لحظه های من جاری هستید ، با نام […]
آقای من سلام!
دوباره روزها گذشتند و گذار دل های ما به محرم تو افتاد، محرمی که می آید تا سر در خانه هایمان ، گوشه کنار خیابان ها و کوچه هایمان ، لباس تن مان ، همه سیاهپوش غم کند.
تو و نام قشنگت در لحظه لحظه های من جاری هستید ، با نام تو لبخند زدم ، با نام تو برخاستم و با نام تو بزرگ شدم.
حسین ، نام همسایه مان است ، نام عمویم ، نام برادرم و نام پسرم .
می بینی! من در تلاطم عشق تو سال هاست دست و پا می زنم و عاشقانه نامت را بر تارک اندیشه هایم می نگارم.
اما در میان تمام روزها و ثانیه های عاشقی ، محرم چیز دیگری است. گریستن بر غمی که تا دنیا دنیاست تمام سنگ ها و چوب ها و ستاره ها هم حتی سوگوارانه خون می گریند ، با ارزش ترین ثروتی است که از پیشینیانم به ارث برده ام.
معنای این ماتم را وقتی فهمیدم که پدر مغرورم پای روضه ی سوزناک تو بی امان و با صدای بلند می گریست و من بی اختیار از سوز گریه او شانه هایم می لرزید.
امام عزیزم !
اگر چه در روزگار جهل و نفاق غریب ماندی و غریبانه جهان را در ماتم خود نشاندی ، اما اینجا ، در دیار من ، محرم که می شود همه جا و همه چیز بوی حسینی می دهند و عزای تو را اقامه میکنند.
دست هایی که عاشقانه بر سر و سینه می زنند و پاهای پیاده ای که به شوقت ، اربعینت را محشری دوباره از شور و عشق و شکوه می کنند.
اما آقای مهربانم !
امسال غیر از سر در خانه ها و کوچه ها و خیابان ها و پیراهن ها ، روزگارمان هم سیاه شده است. رجب گذشت و در خانه ماندیم ، روز های خوش شعبان را ، روز های عزیز رمضان را ، شب های با شکوه قدر را ، همه و همه را از دست دادیم اما انگار در دل امیدی داشتیم ، امیدمان محرم بود و عاشورا و اربعین ، روز های سختی است آقا ، روزهای داغ مکرر ، در میانه این همه داغ و داغ و داغ ، حالا انگارباید بپذیریم محرم امسال را نیز باید در خلوت خود سوگوارانه سر بر زانوان غم بگذاریم.
آقا جان !
تو را به پیکر چاک چاک قاسمت ، به قامت پاره پاره اکبرت ، به گلوی خونین اصغرت ، به داغ تا ابد ماندگار اسارت زینبت و به قد خمیده مادرت ! دستگیرمان باش در این روزگار غریب دلشوره و دلواپسی.
تو عزیز خدایی ، تو خون خدایی ، از خدا بخواه تا ما را از این بلای عالم گیر وارهاند و سلامتی و امنیت را دوباره بر زمین ارزانی مان دارد.
نمی دانم کجا ، کی و چطور اما ایمان دارم حرف هایم را و غصه هایم را شنیده ای و مثل همیشه نا امید از درگاهت باز نخواهم گشت.