مثل شبنم بوی باران می دهی!
باز هم سالی گذشت و دفتر اردیبهشت دارد دوازدهمین ورقش را هم رو می کند ، صفحه ای که بر تارکش به رسم معهود ، نامی و رسمی گذاشته اند تا شاید یادی شود از آنان که احتمالا در روزمرگی های این دنیای هزار رنگ ، گم می شود نام و رسم شان. این روز […]
باز هم سالی گذشت و دفتر اردیبهشت دارد دوازدهمین ورقش را هم رو می کند ، صفحه ای که بر تارکش به رسم معهود ، نامی و رسمی گذاشته اند تا شاید یادی شود از آنان که احتمالا در روزمرگی های این دنیای هزار رنگ ، گم می شود نام و رسم شان.
این روز را روز معلم نامیده اند . روزی برای یادبود تمام آنانکه ردای معلمی پوشیده اند و هم نفس و هم قسم ، تیشه بر ریشه جهل می زنند و قطره قطره وجودشان را بر پای نهال سبز آگاهی می پاشند تا بالنده گردد و بر بام دانایی سرافراز و با شکوه قد علم کند.
عادت کرده بودم که این روز را در میان شور و شوق شاگردانمان باشم ، عادت کرده بودم مثل تمام روزها ، امروز را هم با عشقی تمام نشدنی همراه شان باشم اما امسال ، انگار سال ترک عادت هاست!
سال تجربه ای اگر چه تلخ اما نو و تازه ، تجربه زندگی بدون در آغوش کشیدن عزیزان ، تجربه نبوسیدن دوستان و در این وانفسا ما معلمان را اما ، زیادت بر این، دلتنگی مضاعفی نیز هست ، چقدر دلمان برای کلاس و مدرسه تنگ است، هر روز با اشتیاق بر خلاف آنچه خود توصیه اش می کردیم تلفن هایمان را بر می داریم و کلاس به اصطلاح مجازی مان را می گردانیم ، اما انگار داریم خودمان را فریب می دهیم ، هیچ چیز جای نیمکت ها و تخته و مهمتر از همه چشمان دانش آموزان را نمی گیرد . چشمانی که هر روز معصومانه و مشتاق به دست های خسته معلم بود تا مشق کنند آنچه او بر تخته زندگی می نگارد.
به فضل و خواست خدا می دانیم که این روزها نیز می گذرد و باز صدای دلنشین زنگ مدرسه و هیاهوی کودکانه فرزندان عزیزمان را دوباره خواهیم شنید و چقدر بیشتر قدر خواهیم دانست فرصت های گذرای با هم بودن را.
و اما…
نه ما که معلمیم که تمام دنیا این روزها شاگرد کلاس دلاورانی هستند که مخلصانه کمر به سلامت جامعه بسته اند و ایثارگرانه در جهادی سپید ، به رزم این بیماری آزاردهنده رفته اند. مشتاقم به عنوان یک معلم ، روز معلم امسال را تقدیم به پزشکان و پرستاران و جامعه عزیز سلامت نه تنها کشورم بلکه همه جهان کنم و با عشق بگویم :
دیدگاهتان را بنویسید